شکست خوردگان عشق

هر چی تو دلته بگو

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 12907
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

.

ircode

مرجع کد آهنگ


؟؟؟؟؟؟

نويسنده: majid تاريخ: پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خیانت

مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به  او گفت : 
-  می  خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :   

-   نام دختر چیست ؟   مرد جوان گفت :

-   نامش سامانتا است و  در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید  و گفت :

-  من متاسفم به جهت  این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج  کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی  به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را  آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با  ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :

-  مادر من می خواهم  ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او  خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :   

-  نگران نباش پسرم .  تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی .  چون تو پسر او نیستی . . . !

نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

داستان بیژن و منیژه(قسمت اول)

چون کیخسرو در کین خواهی پدرش سیاوش، بر تورانیان پیروز شد و جهان را از نو آراست، روزی از روزها بر تخت زرین نشست و شادکام از این پیروزیها بزم شاهانه ای آراست. بزرگان و دلاورانی چون گودرز و گیو و طوس و بیژن درآن انجمن گرد آمدند و به می و آواز رامشگران دلشاد بودند. ناگاه پرده داری پیش آمده و به سالار بارگاه خبرداد، گروهی از ارمانیان یا ارمنیان به دادخواهی آمده و اجازه ورود می خواهند. 

سالار آنچه را شنیده بود به آگاهی کیخسرو رساند و اجازه ورود گرفت. ارمنیان گریان و زاری کنان به بارگاه آمدند و گفتند: ای شهریار پیروز بخت، ما از شهردوری می آییم که در مرز ایران و توران قرار دارد. از یک سو از توران در رنجیم و از سوی دیگر آنجا که مرز ایران است، بیشه ای داریم پر از درختان میوه و کشتزار و چراگاه. اکنون بخت از ما برگشته و گرازان به آن بیشه حمله کرده اند. گرازانی که با دندانهای چون پیل خود درختان کهنسال را از ریشه بدر می آورند و به چارپایان آسیب میرساند. شاه! تو که شهریار هفت کشور و یار همه ای، به داد ما هم برس!



ادامه مطلب
نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بعد سکوت سرد تو، انگاری مایوس شدم
باور نمی کنم اینو، چه زود فراموش شدم
این دل خسته به خدا ،هنوز تو رویای شماست
تو قاب تنهایی من، نقش دو چشمای شماست
هنوز تو قصه های من، همدم دل فقط تویی
من شب باز شکست می دم ،اگه کنارم بمونی
انگاری ازیاد تو رفت،اون همه عشق و اشتیاق
می ترسم از دستت بدم، کاری ازم بر نمییاد
بعد نگاه سرد تو، انگارفراموش شدم
ازیاد نمی برم تو رو،با این که خاموش شدم

نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اگه يكي شكست عشقي بخوره بخواي تو يك جمله ارومش كني چي ميگي؟

نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 
اگر ادمی عاشق یک نفر باشه ولی بنا بر هر دلایلی عشقش ترکش کنه و دچار شکست عشقی بشه و نتونه عشقش رو فراموش بکنه و به ظاهر بگه فراموشش کردم ولی از درون هنوز تو دلش جا داشته باشه چه کار باید بکنه ایا تا اخر عمر باید بسوزه و حسرت عشقش تو دلش بمونه؟
نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اگر۳۰ثانیه فرصت داشته باشی با عشقت حرف بزنی"

 

وبدونی که دیگه هرگز اونو نمیبینی بهش چی میگی؟ 

نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :



ادامه مطلب
نويسنده: majid تاريخ: جمعه 24 تير 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید، درسکوت دادگاه سرنوشت عشق برما حکم سنگینی نوشت گفته شد دل داده ها از هم جدا وای بر این حکم و این قانون زشت

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to majid7kl.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com